جستجوگران آب
پادشاه خوشقلبی دو دختر به نام «سفیدبرفی» و «سیندرلا» داشت. روزی دختر مزرعهداری به نام «حنا» نزد پادشاه آمد و گفت: مزرعههای آنها دچار بیآبی شده است. پس پادشاه به جوان شجاعی به نام "گالیور" گفت که اگر مشکل کمآبی را حل کند یکی از از دخترهایش را به عقد او در خواهد آورد. گالیور پذیرفت. او در راه با «کوک» و «پینوکیو» آشنا شد. آنها باهم به راه ادامه دادند و در راه با یوگی و دوستانش همراه شدند و به وسیله کشتی آنها به سیستان و بلوچستان رفتند از حاکم آنجا کمک خواستند. حاکم گفت راه حل این مشکل فقط صرفهجویی است. پس بازگشتند و به همه مردم اعلام کردند که چگونه صرفهجویی کنند. گالیور هم با سفیدبرفی ازدواج کرد! در کتاب حاضر برخی روشهای صرفهجویی در مصرف آب در قالب داستان بازگو شده است.