افسانه پیرزنهای یک دندونه و دو دندونه
افسانهها و قصههای ایرانی
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ج) نگاشته شده است. در این داستان دو پیرزن در روستایی کوچک با هم در خانهای زندگی میکردند. . آنها با هیچکس رفتوآمد نداشتند. حتی همسایهها هم از آن دو پیرزن دوری میکردند. یکی از آن پیرزنها در دهان یک دندان داشت و دیگری دو دندان برایش باقیمانده بود. این پیرزنها دارای بینی دراز و گوشهای بزرگ بودند. در زمانهای قدیم که پشتبام خانهها به همدیگر چسبیده بود، جوانان روستا، ثروتمند و فقیر باهم در پشتبامها بازی میکردند و شبها دورهم جمع میشدند، به تیلهبازی مشغول بودند، میگفتند و میخندیدند و هیچ غم و غصهای هم نداشتند.