هاف تایم
در این داستان، ماجرای پسر بچهای بازگو میشود که در یازده سالگی پدرش را از دست میدهد و به رغم ناملایمات و سختیهای زندگی به خوشبختی دست مییابد .نویسنده در این داستان کوشیده است خواننده را به گوش دادن به ندای تردیدی که در درون او نسبت به زندگی و شغل وجود دارد تشویق کند و او را به تجزیه و تحلیل انتخابهایی برای بهتر زیستن و پیدا کردن شهامت عمل ترغیب نماید.