شوک
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعهای از داستانهای فارسی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. در داستان «شوک» میخوانیم: «از پنجره راهروی درمانگاه شبانهروزی که در طبقه چهارم ساختمانی در حومه تهران قرار داشت. به اتوبان و عبور و مرور ماشینها چشم دوخته بود. افکار پریشان خود را تسلسل نور اتومبیلهایی که همچون واگنهای قطاری بیانتها از مقابل دیدگانش میگذشتند، پیوند زده بود. اشک به پهنای صورتش از چشمانش جاری بود. جذبه رایحه پراکنده در یکی از شبهای بهمنماه از یکسو روح او را با ذوق زیستن به خود میخواند و از سویی دیگر شوق بودن در کنار مادر که دقایقی پیش درگذشت، غمگینش میکرد».