عطر گل محمدی
خانم "طهماسبی" ـ معلم کلاس ـ به بچهها اطلاع داد که یک مسابقۀ نقاشی به مناسبت بعثت حضرت محمد (ص) برگزار میشود. سپس از آنها خواست تا نقاشی کشیده و در مسابقه شرکت کنند. "پارسا" از عمه "لیلا" خواست تا برای شرکت در این مسابقه به او کمک کند. عمه لیلا پذیرفت و برای آن که پارسا بتواند نقاشی بهتری بکشد، مطالبی را در باب حضرت محمد (ص) به او گفت و شعری نیز دربارۀ آن حضرت به پارسا آموخت. سپس پارسا با راهنمایی عمه لیلا نقاشیاش را کشید. چند روز گذشت، مادر، پدر و مادربزرگ به همراه عمه لیلا در حیاط خانه نشسته بودند که ناگهان پارسا با خوشحالی از راه رسید؛ در حالی که در مسابقه برنده شده بود و یک کادو در دستش بود. وقتی کادو باز شد لبخند زیبای پارسا و اهل خانواده دیدنی بود. او یک دوربین عکاسی برنده شده بود. پارسا دوربین را آماده کرد و به همه گفت کنار باغچه بایستند تا یک عکس دستهجمعی از آنها بگیرد. حالا عکس دستهجمعی پارسا روی دیوار اتاقش او را به یاد نقاشی خاطرهانگیزش از زندگی پیامبر بزرگوار اسلام میاندازد.