تو خودت را دوست نداری
این رمان در قالب گفت و گو شکل گرفته است. گفت و گویی که در رمان شاهد هستیم گفت و گویی نیست مرگ جدال میان دو دیدگاه متناقض که از سوی حامیای بینام برای خودی بینام روایت میشود. این گفت و گوها مملو از وسوسه، تردید و دو دلی است. "نکتهی قابل توجه رمان، نه به دلیل گفت و گوها یا رخدادهایی که در کتاب شکل میگیرند، بلکه به دلیل گفت و گوهای درونیای است که به گونهای اسرارآمیز در ناخودآگاه هر یک از ما نیز به وجود میآیند، بسیاری از اوقات با خود گفت وگو میکنیم اما در حقیقت نمیدانیم با که حرف میزنیم و به ندرت آن خودی را که با ما گفت و گو میکند میشناسیم. هدف غایی نویسنده شناساندن آن "خود"ی است که با ما گفت و گو میکند؛ نداهایی که ما را از عملی باز میدارند یا به آن ترغیب میکنند".