نمایشنامه در یک صحنه
این داستان، حکایت شخصی است که کارخانهای را با بدهیهای بسیار تاسیس نموده است .او یک روز وقتی به کارخانه میرود در مییابد در کارخانه را مهر کرده و بستهاند .علت را جویا میشود ;اما کسی نیست که به او جواب دهد . با گذشت چند ساعت از روز تجمع افراد پیرامون کارخانه بیشتر و بیشتر میشود .ماموران وزارت کار، ماموران پلیس شهرداری به محل میآیند و با خراب کردن دیوار کارخانه اموال کارخانه را توقیف میکنند .