نقاب آپولون (افلاطون، از آکادمی تا جنگ خونین سیراکوز)
داستان «نقاب آپولون» به نقل از بازیگری با استعداد با نام «نیکراتوس» روایت میشود. مکان داستان در آتن است. آن زمان بازیگران با نقابی چهرۀ خود را میپوشاندند، اما قهرمان داستان هنوز نقابی ندارد و به همین دلیل از این موضوع بسیار غمگین و افسرده شده است؛ چرا که به بچهها نقابی نمیدهند. اما پدرش هربار او را دلداری میدهد که بالاخره صاحب نقاب خواهد شد. این بازیگر همیشه احساس میکند که عاشق است و غرور دارد. در یکی از صحنههای نمایش وقتی منادی او را به سوی مرگ پیش میبرد تصور میکند که تمام افراد پشت صحنه به پیشوازش خواهند رفت و او را تحسین خواهند کرد. اما چنین اتفاقی رخ نمیدهد. بدینترتیب او همواره نقشهای جدیدتری را برعهده میگیرد.