آپارتمان شیشهای
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان درباره زندگی دختری به نام «آوا» است. آوا در طول زندگیاش بارها به واشنگتن سفر کرده است. او هر بار که به تهران میآید به بالای بام خانهاش میرود و ساعتها به یک آپارتمان شیشهای خیره میشود. او هیچگاه فکر نمیکرد عاشق بشود، اما در سفر آخری که به واشنگتن رفته بود دلباخته رهبر ارکستر سمفونیکی میشود که برای اجرایش به آنجا رفته بود. او پس از پیدا کردن نام و شماره تماس او، به ایشان پیشنهاد میدهد که با هم قرار ملاقاتی داشته باشند و... .