افسانهی آب و باران
شهری سرسبز و زیبا به دلیل مصرف زیاد آب به وسیلهی مردم به شهری خشک و بیآب تبدیل میشود. بچههای شهر نزد تنها معلم شهر رفته و از او کمک میگیرند. معلم از آنها میخواهد نگهبان آبها را بیابند و از او یاری بخواهند. بچهها پس از تحمل سختیهای بسیار سرانجام او را مییابند. نگهبان آبها چگونگی به وجود آمدن آب را به آنها نشان میدهد و سپس آنها را به شهر میرساند، و از آنها میخواهد که آنچه را دیدند برای تمام مردم شهر بازگو کنند. پس از مدتی با آمدن باران و با ساختن سد و آبانبارها و ذخیرهسازی آب و صرفهجویی مردم، شهر دوباره به شهری زیبا و سرسبز تبدیل میشود.