غیر از خدا، هیچکس نبود: مجموعه داستانهای قدیمی
داستانهای فارسی - قرن 14
وضع مالی امام صادق (ع) بسیار بد شده و فقط مقداری پول برایش باقی مانده بود. بر این اساس به فکر چاره افتاد؛ خدمتکارش، «مصادف» را خواست و به او هزار دینار داد تا با آن تجارت کند تا بدینترتیب بتواند مخارج خانواده و نیازمندان را تامین کند. مصادف نیز به فکر خرید کالا و تدارک وسایل سفر افتاد. او در راه با کاروانی برخورد کرد و از آنان شنید دیرزمانی است که کاروانی به مدینه نیامده و بنابراین بازرگانان میتوانند اجناس خود را با نرخ گران بفروشند و به عبارتی از نیاز مردم سوء استفاده بکنند. مصادف نیز این موقعیت را مناسب دید و پس از سود بسیار به نزد امام صادق (ع) برگشت. اما امام او را ازاین کار برحذر داشت و خطاب به او گفت: «ای مصادف! شمشیر زدن در میدان جنگ، با آن همه دشواریاش از کار و کسب حلال آسانتر است». داستان یاد شده «سود تجارت» نام دارد که بر اساس قصة «بازار سیاه» از کتاب داستان راستان بازنوشتة استاد مرتضی مطهری انتخاب شده و یکی از داستانهای مجموعة حاضر است. داستانهای کتاب برای دانشآموزان سال آخر دبستان و دورة راهنمایی در نظر گرفته شده است.