لاکپشت عجول
داستانهای فارسی / کلیله و دمنه - اقتباسها
کتاب حاضر، داستانی اقتباسشده از کلیلهودمنه است که با زبانی ساده و روان بازنویسی شده است. در این داستان در یک چمنزار سرسبز و زیبا، دریاچه بزرگی بود و یک لاکپشت و دو مرغابی در آنجا زندگی میکردند. چون سنگپشت حیوانی بیآزار بود، مرغابیها با او دوست شده بودند و هر وقت که از شنا کردن در دریاچه خسته میشدند، کنار ساحل میآمدند و درباره همهچیز و همهجا با سنگپشت صحبت میکردند. از این دوستی مدتها گذشت تا اینکه یک سال بارندگی کم شد و دریاچه رو به خشکی رفت. آنها تصمیم گرفتند لاکپشت را با خود بهجای دیگر ببرند که این کار با عجله لاکپشت نتیجه بدی داد.