دستکش چوپان (برگرفته از افسانههای فولکلوریک)
افسانههای عامه / افسانهها و قصههای ترکی
در یکی از روستاهای دور، چوپانی زندگی میکرد که طبق عادت همیشگی، هر روز گوسفندانش را برای چرا به صحرا میبرد. در یکی از روزها و در راه بازگشت به چشمهای رسید که تا به حال آن را ندیده بود. چوپان چون خیلی تشنه بود، به سرچشمه رفت تا کمی آب بنوشد. او دستکش خود را در آنجا گذاشت؛ اما بعد از آب خوردن فراموش کرد آن را بردارد. بعد از رفتن چوپان دستکش شروع به بزرگ شدن کرد. حیوانات از جمله روباه، موش، گراز و... آمدند و در داخل آن جا گرفتند. بعد از آن که چوپان سراغ دستکش آمد و آن را برداشت متوجه صداهای عجیبی داخل دستکش شد. بنابراین آن را داخل دره پرت کرد و رفت. در داخل دستکش روباه برای حیوانات نقشهای کشید که کودکان گروه سنی «ب» آن را مطالعه میکنند.