تابستان در اینکریدیبلانیا
داستانهای تخیلی / داستانهای طنزآمیز انگلیسی
با فرا رسیدن تابستان، پادشاه اینکرید ییلانیا به پیشخدمت دستور داد تا ساعتها را یک ساعت جلو ببرد تا هوا زود تاریک نشود. پیشخدمت به محض شنیدن دستور، آن را اجرا کرد. فردا صبح که پادشاه از خواب برخاست، به تصور این که پیشخدمت کاری را که به او گفتهشده، انجام نداده است، خود ساعتها را یک ساعت جلو برد. هریک از درباریان نیز بیخبر از این که ساعتها یک ساعت به جلو کشیده شده، همین عمل را تکرار کردند. تا این که سرانجام ساعتهای دربار 12 ساعت به جلو کشیده شد، به طوری که ظهر در نیمهشب نشان داده میشد. پادشاه در این حال گفت: «امروز مفرحترین روزی بود که تاکنون در زندگی داشتهام. اصلا فکر نمیکردم وقتی ساعت را یک ساعت جلو ببرم چنین اتفاقی خواهد افتاد». آنگاه دستور داد که ساعتها را درست کنند و به اطرافیانش گفت: «از این به بعد هرکس دلش تابستان میخواهد، برود خارج از کشور یعنی همان انگلستان.» داستان حاضر، هشتمین شماره از مجموعة داستانهای تخیلی «قصر پرهیاهو» است.