افسانه معروف خیاط
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «دنیا پیش چشمش تیرهوتار شد با خود فکر کرد: پادشاه هرگز به من رحم نخواهد کرد، او مرا سخت مجازات خواهد کرد». از این فکر وحشتناک به خود لرزید و زیر لب گفت: نباید تسلیم شوم! هر مشکلی چارهای دارد و چاره مشکل من فقط و فقط جان شاه است. بعد نشست و فکر کرد و نقشهای کشید تا بتواند از قصر فرار کند، تا شب صبر کرد، وقتی هوا تاریک شد لباسش را برداشت و آهسته از اتاق بیرون رفت».