صد سال تنهایی
داستانهای کلمبیایی - قرن 20م.
کتاب حاضر، رمانی از نویسنده معروف اسپانیایی است داستان در یکی از شبه جزایر کارائیب و بهطورکلی در کشورهای آمریکای جنوبی آغاز میشود. این کتاب داستان زندگی 6 نسل از خانوادهای را نقل میکند که در دهکده «ماکاندرو» زندگی میکنند . داستان از صحنه اعدام سرهنگ «اوئرلیانو بوئندیا» آغاز میشود که رو به روی جوخه اعدام ایستاده و خاطرات گذشتهاش را مرور میکند . سرهنگ به کودکیاش میرود، زمانی که در سراسر ده ، فقط 20 خانه خشتی بود. ماجرای پدید آمدن دهکده «ماکاندرو» اینگونه است : وقتی «خوزه آرکاردیو بوئندیا» و «اورسلا» با هم ازدواج میکنند، زن جوان که میدانست حاصل ازدواج خالهاش با پسردایی خوزه ، بچهای با دم تمساح بود، از بچهدار شدن میترسید. اهالی ده «خوزه» را بابت این مسئله مورد تمسخر قرار میدادند. «خوزه» که از این مسئله عذاب میکشید ، یکی از دوستانش را که خروسباز بود، برای دوئل دعوت میکند. دنبال این دوئل ، خوزه دوستش را میکشد و پسازآن وی خود را لایق طرد شدن میداند و بهاینترتیب با «اورسلا»، همسرش و تعدادی دیگر از زوجهای ده که از بچهدار شدن میترسیدند، مهاجرت کردند .