آغاز یک پایان
داستانهای فارسی - قرن 14
مثل ترسوهایی نیستم که اشتباهشان را به هزار و یک دلیل، گردن دیگران میاندازند و تمام آدمهای کرهی زمین، در نقش مجرمهای داستان زندگی آنها هستند. آنها، خود را اسیر این یخبندان میدانند. ذلیل تقدیرات بدی که در فصل بیرحم زندگیشان رقم میخورد. احساس میکنند سرما آنها را برای همیشه فلج کرده، طوری که دیگر نمیتوانند به آینده بروند؛ اما من با شجاعت میگویم. همه چیز دست خودم بود.