فیل عینکی
حیوانات جنگل، خوشحال منتظر به دنیا آمدن فیل کوچولو بودند. سرانجام مامان فیله یک پسر تپل و بازیگوش به دنیا آورد. بابا فیله جشن گرفت و همة حیوانات را مهمان کرد. فردای آن روز حیوانات جلوی خانة فیل کوچولو جمع شدند تا او را با خود برای بازی کردن ببرند. هر زمان که فیل کوچولو با حیوانات برای بازی میرفت، اتفاق بدی برای او میافتاد. او شاخة درخت را نمیدید و زمین میخورد، داخل چاله میافتاد، با سر به درخت میخورد. او همچنین زمانی که با پدر و مادر برای گردش رفته بود، داخل رودخانه افتاد و زخمی شد. آقا خرگوشه، اتفاقات بدی را که برای فیل کوچولو افتاده بود، برای پدر خود تعریف کرد. پدر آقا خرگوشه فهمید که فیل کوچولو مشکل دارد و روز بعد به دیدن بابافیله و مامان فیله رفت و به آنها پیشنهاد کرد که فیل کوچولو را نزد دکتر بزی ببرند. آنها فیل کوچولو را نزد دکتر بزی بردند و دکتر بعد از معاینة او عینک کوچک و قشنگی را به او داد و توصیههایی به او کرد. بعد از آن دیگر برای فیل کوچولو اتفاق بدی نیفتاد و با شادی کنار حیوانات جنگل به بازی پرداخت. این کتاب همراه با تصاویر برای گروه سنی «ب» به نگارش در آمده است.