شب در شب
داستانهای فارسی - قرن 14
آبان بیتاب برای به دنیا آمدن فرزندش در پشت در اتاق عمل، در حال قدمزدن بود. دکتر برای هفتمین بار حقیقت تلخ ناکامی همسرش «فریبا» در به دنیا آوردن بچهها را به او داد. آبان از دکتر خواست که حرفی به فریبا نگوید. و خود به فریبا گفت که دخترشان در اتاق مراقبتهای ویژه است. ولی هنگامی که برای رسیدگی به حسابداری رفت، چشمش به کودکی در ساک افتاد. نوزاد تمام ویژگی دختر نداشتهاش را داشت. نوزاد را برداشت و به سرعت از آنجا دور شد. او با آن نوزاد میتوانست دروغش را راست، همسر سرافکندهاش را سرافراز و به زندگی رنگ و رو رفتهاش جلا ببخشد. او ظرف چند ثانیه تمام پارامترهای مثبت نوزاد را از سر گذراند و دیگر حتی به برگرداندن نوزاد فکر نکرد.