دلباختگان
در این داستان، "آرام"، دختر یکی یکدانهی دکتر مبین و محمد، تنها فرزند خانوادهی امیری است. آنها هردو، همبازی و دوست دوران کودکی یکدیگرند، اما دست تقدیر و حضور اطرافیان، بین این دو دل باخته در سالهایی از بهترین روزهای جوانی، جدایی میافکند. محمد به کشوری اروپایی فرستاده میشود، اما او که تنها سرمایه و امید زندگیاش را هنوز در آن کوچه میجوید به ایران بازمیگردد تا اینبار خودش برای زندگی و آیندهاش تصمیم بگیرد، اما...