سبد سفارش شما خالی است!

رمان حاضر، قصة تلخ زندگی دختری به نام «ژینا» است. «ژینا» دختری حسّاس، با زیبایی خدادادی است. او از کودکی شاهد دعواهای پدر و مادر، تهمت‌های عموها و عمّه‌ها نسبت به مادر، و قهر و آشتی موقتی آن‌ها و ناراحتی برادرانش «ژوبین» و «ژیار» بوده است. سرانجام این اوضاع نابسامان باعث قهر مادر و خودکشی پدر می‌شود. برادرها کتک خور عموها و پسرعموها و ژینا چون کلفتی زیر دست عمّه‌ها و مادربزرگ، بزرگ می‌شود. بعد از تحمل سختی‌ها و حقارت‌های بی‌شمار، ژینا با فردی به نام «بهنام» ازدواج می‌کند و ثمرة این ازدواج، دختری به نام «ساناز» و پسری به نام «ساشا» است. امّا این بار نیز یکی از عمّه‌ها، با ازدواج با بهنام، ژینا را با واژة خیانت و تنهایی آشنا کرده و امید زندگی را از وی و فرزندانش می‌گیرند.