قلی شکمو
شعر کودکان و نوجوانان / داستانهای اجتماعی / شکمپرستی - داستان
کتاب مصور حاضر، داستانی اجتماعی به همراه شعر است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «ساعت نزدیک هشت بود. اما «قلی» هنوز روی تختخوابش دراز کشیده، او میدانست که مدرسهاش دیر شده، اما بازهم بلند نمیشد، که ناگهان مادرش وارد اتاق شد و سعی کرد که او را بیدار کند. «قلی» بیدار شد و لباسهایش را پوشید و آماده رفتن به مدرسه شد. مادرش برای او صبحانه آماده کرد و او را صدا کرد اما «قلی» صبحانه نخورد و راهی مدرسه شد و طبق معمول دور از چشم مامان به مغازه سر کوچه رفت و تمام پول توجیبیهایش را چیپس و پفک و آلوچه خرید و شروع کرد به خوردن. همانطور که مشغول خوردن بود وارد مدرسه شد و بهطرف «حسن» رفت».