آسمانی که رنگش را میشناختم
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
نمیدانم چرا آنجا را انتخاب کردم؟ یا اصلاً چگونه خود را به آن بالا رسانده بودم. با قدمهای استوار طوری که انگار میخواستم کاری ناتمام را تمام کنم، بدون معطلی به لبه دیوار رفتم. تعللها و دودلیها را قبلاً حل کرده بودم؛ پایین را نگاه کردم تا فاصله و مدت زمانی که به پایین میرسم را محاسبه کنم. این فکر که باید تا آخرین لحظه شاهد رسیدن و برخورد به زمین باشم، حالم را دگرگون کرد.