پاکیست، راز نیکو زیستن "داستانی شیرین و آموزنده برای سنین مختلف"
"پریزاد" و "پریماه" دو خواهر زیبا، متین و بیریا بودند که مورد توجه دو دوست با نام "سهتا" و "سهتار" قرار گرفتند. "آوا" خواهر "سهتا" تصمیم گرفت برای کمک به آنها از دوستش دربارهی دو دختر پرس و جو کند، غافل از این که "آفل" به برادر او علاقهمند است و برای رسیدن به مقصود خویش سعی دارد دو خواهر را نزد او بد جلوه دهد. آفل شروع به شایعهپراکنی کرد و آنقدر پیش رفت تا خانوادهی پریزاد و پریماه آن منطقه را ترک کرده و در جای دیگری ساکن شدند. با وجود همهی اینها آفل به مقصود خویش نرسید، چرا که دو دوست آنچنان دلداده بودند که با وجود تمام آنچه شنیده بودند حاضر نشدند دست از عشق خویش بردارند. آن دو سه سال تمام را به دنبال دو خواهر و خانوادهی آنها همهجا را زیر پا گذاشته تا روزی بر حسب اتفاق آن دو را زیر درخت سیبی یافتند. همزمان با همین موضوع با شهادت بعضی از همسایگان قدیم پریزاد و پریماه همه به دروغ بودن آنچه پیش از این شنیده بودند پی بردند. دو دوست همراه خانوادههای خویش به همراه یکدیگر به خواستگاری دو دختر رفته و زندگی مشترکی را با آنها آغاز کردند.