توفیق: زندگینامه و خاطرات دانشآموز شهید توفیق یوری
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - خاطرات
ساعت 12 شب بود. توفیق خیلی خسته بود. همانجا روی زمین دراز کشید و به آسمان نگاه کرد و بعد از چند لحظه، مرا صدا زد و گفت: عطا! این ستارههای آسمان را میبینی؟ گاهی میبینیم یکی از ستارهها خاموش می شه؟ این خاموش شدن، خبر شهادته. به زودی یکی دیگر از ستارههای آسمان خاموش می شه. آن ستاره من هستم. من مبهوت بودم که توفیق دارد چه میگوید؟ بهش گفتم: این حرفها چیه که میزنی؟ انشاالله این دفعه هم اعزام میشی و به سلامت بر میگردی...