سبد سفارش شما خالی است!

این داستان درباره پسری است به نام "مایکل" که با پدر مادرش عازم سفری دریایی می‌شود. آن‌ها سگشان استلا را نیز با خود می‌برند. در یکی از شب‌های سرد زمستانی، حادثه‌ای در قایق روی می‌دهد که متعاقب آن استلا و مایکل از قایق به اقیانوس پرتاب می‌شوند و فردا صبح خود را در جزیره‌ای دور افتاده می‌بینند. مایکل به زودی درمی‌یابد که پیرمردی به نام کنزوکی نیز در آن جزیره زندگی می‌کند و مایکل مدام از کمک‌ها و مهربانی‌های او بهره‌مند می‌شود. کنزوکی پزشکی است که در جریان جنگ دوم جهانی در ناوگان دریایی ارتش ژاپن خدمت می‌کرده است. تا این که در یکی از حملات بمب‌افکن‌های آمریکایی کشتی آنان غرق می‌شود و کنزوکی سر از این جزیره درمی‌آورد. او بعدها می‌فهمد که آمریکا شهر ناگازاکی را با بمب‌های شیمیایی نابود کرده است. این در حالی است که همسر و فرزند وی در این شهر زندگی می‌کنند. از آن پس کنزوکی با تصور از دست دادن خانواده‌اش میلی به بازگشت به جامعه انسان‌ها ندارد؛ اما به مایکل کمک می‌کند تا نزد خانواده‌اش بازگردد. ولی خود همچنان به زیستن در کنار ادرانگ اوتان‌ها و پرنده‌ها در جزیره ادامه می‌دهد.