یک آشتیکنان عجیب
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
"نبات" که متوجه شده پدر و مادرش با هم قهر هستند و روز تولد مادر هم نزدیک است، تصمیم میگیرد با یک مهمانی تولد آن دو را هیجانزده و مجبور به آشتی کند. او برای عملی شدن تصمیماش، از خالۀ خود کمک گرفته و مهمانهای زیادی را دعوت میکند. عصر که پدر و مادر از سر کار به خانه بازمیگردند با دیدن آن همه کفش نگران شده و با عجله وارد منزل میشوند. مهمانی به خوبی و خوشی به پایان میرسد و کدورت بین پدر و مادر نیز از بین میرود، اما درست پس از رفتن همۀ مهمانهاست که نبات متوجه میشود تولد مادر یک ماه دیگر بوده است نه امروز. کتاب پیش رو، از چهار داستان چشمهای سبز؛ یک آشتیکنان عجیب؛ دزد؛ و گمشده تشکیل شده است.