نان غربت
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
این رمان کوتاه، ساده و بیرحم یک رمان بزرگ است، با چارچوب افسونگرش و خوشبختی آرام شخصیتها، زمانی طولانی، تراژدی را که درحال باروری است، پنهان میکند و فراتر از قصه، تمامی مشکل، بیان احساس پدر بودن است، درست یا غلط (حقیقت و درستی کجاست؟) که «هانری ترویا»، شکوهمندانه آن را با پیامدهای بسیار جنونآمیز بیان میکند. در بخشی از این رمان میخوانید: «وقتی هرسکار نردبانش را به درخت زیزفون تکیه داد، پیر از اتاق کارش بیرون آمد و به طرف پلکان ورودی خانه رفت، هرسکار...».