شرارهها
"سوگنامه برای انسان" داستان آفرینش انسان از دریچهی نگاه نویسنده است. او به یاد میآورد که در عهد ازل، در میان آدمها ایستاده و ناظر عجیبترین و شگفتآورترین صحنههای تاریخ عهد الست بوده است، او به خوبی بحث فرشتگان با خداوند را بر سر خلق انسان به یاد میآورد و پس از آن نمایش دوزخ و بهشت به انسانها و هجوم فوجفوج مردم به این مکان زیبا و دلفریب. با وجود این عدهای که نویسنده هم جزء آنهاست همچنان برجای ایستادهاند و به جبروت الهی خیره شدهاند. خدا درد آنان را میدانست اما بنا به مصلحت از آنان میپرسد: چرا به سوی دنیا نمیروید، چرا بهشت را نادیده گرفتهاید؟ چرا دوزخ را به چیزی یا پشیزی نگرفتهاید؟ آدمیان باقی مانده در پاسخ میگویند "ما فقط تو را میخواهیم و دیگر هیچ". پروردگار، به یکیک آنها هشدار میدهد که چنین عشق، تاوان سنگینی در پی خواهد داشت و رنج و بلا و مصیبت بسیاری را باید تحمل کنند. بندگان عاشق با وجود این همه، تمامی سختیها را پذیرفته و در ردیف دردمندان تاریخ قرار میگیرند. ملائکه و کروبیان با حیرت به انسانها مینگرند اما هاتفی غیبی از قول خداوند ندا میدهد: "و به تحقیق انسان را در نهایت رنج آفریدیم." کتاب حاضر از یازده داستان کوتاه تشکیل شده است که سوگنامه برای انسان، قلبها، رویای بهاری، لنترانی خداوند، و رقصی چنان میانهی میدانم آرزوست نام برخی از آنها است.