صحنههایی از اجرای یک اثر
نمایشنامه انگلیسی - قرن 20م.
کتاب حاضر، نمایشنامهای انگلیسی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. در بخشی از نمایشنامه میخوانیم: «من دارم عقلم رو پاک از دست میدم. مغزم داره متلاشی میشه و هر تکهاش به یه طرف میره. مثل یک قطعه یخ بزرگ که توی یه جریان آب گرم بیفته، صدای ترک خوردنش رو میشه شنید. تکههای شناور و سرگردان فکرم که چهل سال طول کشید جمع و جورشون کنم و بگذارمشون کنار هم، دارند از هم میپاشند. من همین حالاش هم نسبت به سن و سالم شکستهتر شدهام و ده سال پیرتر به نظر میآم. من نمیتونم اجازه بدم که اینطوری خورد بشم و در هم بشکنم. میتونم، تو کی هستی؟».