مردی که میتوانست پرواز کند
در کتاب حاضر، داستانی آلمانی درج شده است. «روبرت» پزشک است و فعلاً منتظر استخدام در بیمارستانی است که به عنوان پزشک متقاضی کار شده است. روزی او هنگام تماشای بیرون از پنجره، پسر بچّهای را میبیند که با تفنگ شکاری خود، گنجشکی را نشان میگیرد و گنجشک را زخمی میکند. «روبرت» گنجشک را به خانه میآرود و بال زخمی او را پانسمان کرده و هر روز به مراقبت از او مشغول میشود. روزی گنجشک با اعمال خود رازی را برای وی فاش میکند. آن راز توانایی پرواز کردن «روبرت» همچون پرندگان است. «روبرت» با گنجشک که نام او را «جیپی» گذاشته است، به دور دست میرود و همراه گنجشک به پرواز در میآید و ماجراها و مفاهیم عیقی را تجربه میکند.