سبد سفارش شما خالی است!

کتاب حاضر جلد چهارم از مجموعة «سرمشق‌های زندگی» است. نگارنده در این کتاب به ترجمه‌ها، برگزیده‌هایی از روایات قرآنی و داستان‌های مذهبی پرداخته است. در داستان محبوب‌ترین خلق خدا آمده است: روزی «امام حسن مجتبی (ع)» جهت انجام کاری، سوار بر اسب می‌رفتند. مردی سواره به او رسیدند و شروع به ناسزاگویی کردند. امام (ع)، سر خود را پایین انداخته بودند. وقتی بدگویی مرد تمام شد، امام (ع) به او سلام کردند و فرمودند: «برادر، گمان می‌کنم غریب باشی و اشتباه گرفته‌ای! اگر از ما طلب رضایت کنی از تو راضی می‌شویم؛ اگر محتاج باشی نیازت را برآورده می‌کنیم؛ اگر رانده شده‌ای؛ تو را پناه می‌دهیم و...» مرد شامی از سخنان امام (ع) تعجب کرد و شروع نمود به گریه کردن و گفت: «راستی شما خلیفة خدا بر روی زمین هستید، قبل از این شما و پدرانتان در نزد من دشمن‌ترین انسان‌ها بودید و اکنون محبوب‌ترین خلق خدا در نزد من هستید!».