شگفتانگیزترین صبحانه دنیا
در این کتاب مصور هفتاد و یک قطعه طنزآمیز برای نوجوانان فراهم آمده که یکی از آنها بدین شرح است: "در خانهای را زدم و گفتم: بیمارم، چند روز است چیزی نخوردهام، از سرما و تب تنم میلرزد. استخوانهایم تیر میکشند. تهوع دارم و دلم درد میکند. یک دستم فلج شده است. پاهایم نا ندارند. کمکم کنید. بعد از مدتی لای در باز شد و دستی بیرون آمد و کتابی دستم داد. گفتم این به چه دردم میخورد؟ ـ دعاست، همراهت باشد، تا بعد از مرگت بخوانند".