مجردان تپه و چند داستان دیگر
داستانهای کوتاه انگلیسی - قرن 20م.
پلی 29 ساله و مجرد، برای تشییع جنازة پدر از شهر میدلندی به طرف زادگاه خود به سمت تپهها آمد. مراسم خاکسپاری به همراه خواهران و برادران که در شهر زندگی میکردند، به پایان رسید. پلی میدانست از قبل تصمیمی گرفته شده است. او تنها فرزند مجرد خانواده بود و شغل مهمی نداشت. مادر نیز به تنهایی نمیتوانست زندگی را اداره کند. همة اعضای خانواده، انتظار داشتند که کنار مادر بماند. تغییر سرنوشت پلی را وارث پدرش کرد و مزرعة پهناور که مایة افتخار پدر بود به او رسید. او دختران را دعوت میکرد، اما هنگامی که مشخص میشد او دنبال ازدواج است یکی پس از دیگری بهانه میآوردند. پلی متوجه نشده بود که این روزها مجردهای تپه نمیتوانند دختری را مجذوب خود کنند و به مزارع حقیرانة خود ببرند. در این کتاب داستانهای دیگری با نامهای زیر آمده است: سه نفر، از میان کشیشان، خبر خوش، سوگواری، دوستکاری، هدیة باکرة مقدس، مرگ یک استاد، و یکشنبه بعد از عید پاک، 1950.