آتیش آتیش بالاترک
در جلد سوم از مجموعهی "قصههای مادربزرگ و پدربزرگ که برای گروه سنی "الف" و "ب" به چاپ رسیده، داستان پسری به نام "حسنی" در قالب شعر بازگو میشود. او در خواب میبیند که به کوه رفته که ناگهان یک مار زنگی از پشت سنگ بیرون میآید. حسنی یک سنگ بزرگ برمیدارد و او را نشانه میگیرد، اما مار فرار میکند و سنگ به جای مار به سنگ دیگری برخورد میکند. از برخورد سنگها آتش به وجود میآید و کمکم شعلهور میشود... برای نمونه در بخشی از کتاب میخوانیم: سنگ حسن به سنگ خورد/ جرنگ، جرنگ صدا کرد/ جرقهای به پا کرد/ جرقهها، جرق، جرق/ تو بوتهها، ترق، ترق...