عینک جادویی
داستانهای حیوانات / داستانهای تخیلی
یک روز زیبای بهاری، جغد پیر به جنگل آمد. او معلم باسوادی بود، تصمیم گرفت به بچهها درس بدهد. حیوانات جنگل خیلی خوشحال شدند ولی سنجاب بازیگوش، موش کور و گربۀ وحشی به هیچ وجه خوشحال نبودند. ولی پدر و مادر تنبلها آنها را مجبور کردند سر کلاس حاضر شوند. آنها متوجه شدند که جغد پیر بدون عینک نمیتواند بخواند و بنویسد، به همین دلیل گمان کردند که معلم فقط با این عینک باسواد میشود. به همین دلیل عینک را برداشتند. اما کمی بعد به اشتباه خود پی بردند و دریافتند که علم و دانش بدون تلاش به دست نمیآید.