باران در راه است
«عبدالله» دانشجوی رشتة فنی بود. گاهی نیز فلسفه تدریس میکرد. او مومن و مسئولیتپذیر بود و برای تامین مخارج خانواده عطرفروشی میکرد. عبدالله طرحی برای ساخت موتور جت درنظر داشت که قسمتهایی از آن به دلیل نبود برخی قطعهها امکانپذیر نبود؛ اما او به همراه دوستش «مجید»، که خواهر همسرش نیز بود، تمام سعی خود را کرد که طرح را به پایان برساند. دوران جنگ تحمیلی بود و مجید که نظامی بود، در جبهه خدمت میکرد. سرانجام عبدالله هم درس و زندگی را رها کرد و به جبهه رفت. او با جاذبة کلامش همه را به سمت خود میکشید، در جبهه نیز کلاس درسی برگزار کرد و پس از رشادتها و فداکاریهای بیشمار در عملیاتی به شهادت رسید و در یاد و خاطرة همرزمان خود از جمله مجید برای همیشه ماندگار شد. کتاب حاضر مجموعة داستانهایی از دوران جنگ تحمیلی با عنوانهای مختلفی چون: در راه، ریحانه، سنگی بر جام آینه، شعرای شب، به طرف موقعیت همت، دل و دریا، به کلی سری و وداع است.