فرزند پنجم
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
«هریت» و «دیوید» یکدیگر را در یک مهمانی اداری دیدند و هر دو بلافاصله دریافتند که سالها در انتظار همین لحظه بودهاند. آنها تصمیم گرفتند هرچه زودتر ازدواج کنند و آرزو داشتند فرزندان بسیاری داشته باشند. به همین دلیل برای زندگی دلخواهشان خانهای بزرگ و ویکتوریایی در باغی سرسبز در اطراف لندن یافتند و زندگی شاد خانوادگی خود را آغاز کردند. آنها به ترتیب با فاصلۀ کم صاحب چهار فرزند شدند. زندگی آنها غرق خوشی و لذت بود تا این که «بن» ـ فرزند پنجم ـ متولد شد. او موجودی کاملا غیرعادی با ظاهری متفاوت و همیشه در حال جنگیدن بود؛ موجودی که با تولد خود زندگی شاد خانوادگی آنها را از هم پاشید.