سالار مگسها
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
هواپیمای حمل دانشآموزان در یک جزیره متروکه سقوط میکند و تعدادی از آنها زنده میمانند. «رالف» یک صدف پیدا میکند و در آن فوت میکند، صدای بلندی که صدف ایجاد میکند کمکم بچهها را دور هم جمع میکند. بچهها تصمیم میگیرند برای خودشان یک رئیس انتخاب کنند و در رأیگیری، رالف انتخاب میشود. او به بقیه میگوید برای ادامه بقا باید آتش روشن کرد و آتش را روشن نگه داشت. زمان زیادی از سکونتشان در جزیره نگذشته است که خبری بین بچهها پخش میشود، هیولایی در جزیره دیده شده است. هیولایی که یکبار از آب بیرون آمده و یکبار از هوا. خبر وجود هیولا بین بچهها منجر به اختلافات شدید و جدا شدن گروهگروه بچهها از یکدیگر میشود... . کتاب «سالار مگسها» با زبانی نمادین به وضعیت انسانها در جوامع امروزی پرداخته است. در کتاب «سالار مگسها» علاوه بر شکل ظاهری داستان با لایه دومی روبهرو هستیم که نقد جامعه بشری است.