سیدارتها "رومان"
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
کتاب «سیدارتا»، رمانی کلاسیک دربارهی خودشناسی است که منبع الهام بسیاری از مخاطبان خود در سراسر دنیا شده است. رمان «سیدارتا، با اشاراتی مستقیم و غیرمستقیم به حکایت روشنضمیری بودا، داستان مردی جوان بهنام «سیدارتا» را روایت میکند که برای یافتن خُرد و نور ادراک، خانوادهاش را ترک میگوید. سیدارتا صاحب یک پسر میشود اما این اتفاق، در مسیر او برای رسیدن به آرامش بیتأثیر بوده و خیلی زود، شهوت و حرص بر او مستولی میشود. او که در یأس و ناامیدی به سر میبرد، به لب رودخانهای رسیده و صدایی منحصربهفرد به گوشش میخورد. این صدا، نشاندهندهی آغاز واقعی زندگی اوست: آغاز رنج، طردشدگی، آرامش و درنهایت خِرد. این آزمایش سخت، سیدارتا را از اوج شهوترانی افراطی به اوج زهد و رسیدن به مقام فنا رهسپار میسازد. درنهایت، او درمییابد که خِرد، یاد دادنی نیست و بهواسطهی تجارب و تنازعات درونی خود فرد بهدست میآید. رمان «سیدارتا» با بهرهگیری از تحلیلهای روانی و عرفان شرقی، بینشی بسیار نو و تأثیرگذار از انسان، فرهنگ و مسیر رنجآور خودشناسی -که به آرامش و صلح با خویشتن منجر میشود- به مخاطبان خود ارائه کرده است. شایان ذکر است کتاب به زبان ترکی آذربایجانی، برگردان و ارائه شده است.