نامادری
"نامادری "داستان جدال دو زن است که حوادث و وقایع داستان براساس آن شکل میگیرد" .ژاکلین "زنی است که از شوهرش "فرانکلین "طلاق گرفته اما به طور غیر مستقیم مراقبت فرزندانش "لوک "و "آنابل "را نیز برعهده دارد .از طرفی "راشل "همان زنی است که میخواهد با فرانکلین ازدواج کند و همین امر اضطراب ژاکلین مبنی بر تصاحب بچهها را دو چندان میکند .در حالی که راشل زنی بسیار مهربان و متین است و میتواند از عهده نامادری به خوبی برآید .سرانجام ژاکلین که به بیماری سرطان دچار شده میمیرد، اما در وصیتنامه خود از "راشل "به مثابه زنی با ارزش و بزرگوار یاد میکند که میتواند خوشبختی بچههایش را تضمین نماید .