باید به فکر فرشته بود
در این داستان مصور و رنگی ماجرای دخترکی به نام "رویا "بازگو میشود که در بیمارستان بستری است .او در عالم خیال با فرشتهها و ستارههای آسمان گفت و گو میکند .شبی از شبها رویا، فرشتهای میبیند که بیمار است و درون یک صدف خوابیده است .از آن پس، رویا همواره به پدر، مادر، پرستارها و پزشک میگوید که باید به فکر فرشته بود .این در حالی است که او روز به روز لاغرتر و رنگ پریدهتر میشود تا این که یک روز دوستش "راضیه "چند قرص برای او میآورد تا آنها را به فرشته بیمار بدهد و بدین ترتیب در همان لحظاتی که روح رویا به آسمان میرود فرشته بیمار با خوردن قرصها بهبودیاش را باز مییابد .