آن روز که خانیمان باران آمد
در این کتابچه، نوسرودهها و قطعات کوتاه ادبی با مضامین اجتماعی و دغدغههای شخصی به طبع رسیده که اینک نمونهای چاپ میشود: "نشستهام باز هم نشستهام روی صندلی چوبی در پارک، در برم استخر بزرگی است. من درست در روبروی فوارهای نشستهام. صدای شلاپ شلاپ آب در گوشم مرا به آیندهای تاریک سوق میدهد. منتظرم، منتظر کسی که در این صندلی چوبی مهمانم شود. ولی در این دنیای تاریک فقط آدمها از کنار من میگذرند.....".