نجات شهر سیاه به دست دخترکی مثل شما
این داستان مصور و رنگی با نثر آهنگین برای گروه سنی "ب "تدوین شده است .در این داستان، دخترکی که در شهر "تاریکی "زندگی میکند برای نجات مردم از غم و افسردگی به راهنمایی پیری دانا به راه میافتد و از خورشید آفتاب را میگیرد و از ماه مهتاب، و از زمین خاک و از دریا آب و با خود به شهر تاریکی میآورد اما با این همه یک چیز کم دارد و آن "باد " است که با وزش خود "عشق "و "روح "به ارمغان میآورد و غم و تاریکی را از شهر دور میکند .اینک قسمتی از متن داستان" :یکی بود یکی نبود/ غیر از خدا هیچکس نبود/ هر چه رفتیم راه بود/ هر چه کندیم چاه بود/ کلیدش دست ملکی جبار بود/ شهری بود/ شهری غمین/ شهری سیاه/ دختری بود/ غصهای داشت/ ."...