شادی
"روحانگیز" و "جهانگیر"، هنوز مست شادی تولد فرزندشان هستند که برادر روحانگیز به قتل رسیده و انگشتهای اتهام، جهانگیر را نشانه میگیرند. پس از زندانی شدن وی، به رغم بیگناهی، زن مجبور میشود کودک خویش، شادی، را به دوست خانوادگیشان، علی و همسرش، سپرده و با واگذار کردن تمام ثروت خانوادهاش به آنها، ایران را ترک گوید. پس از گذشت ده سال و آزادی جهانگیر، علی و فروغ ادعا میکنند شادی فوت کرده و بدینوسیله از بازگرداندن کودک و داراییاش خودداری میکنند. سالها بعد مادر علی، واقعیت را برای شادی بازگو میکند و مادر واقعی وی را یافته به او معرفی میکند. شادی به اجبار پدر دروغین مجبور به ازدواج با برادرزادۀ علی میشود که به طلاق میانجامد. سالهای بعد، سالهای پر از افسردگی، نجات از آن، خودسازی و زندگی دوباره برای شادی است. او تمام تلاش خویش را به کار گرفته و زندگی خود را از نو میسازد. او در برابر همۀ تصمیمگیریهای دیگران دربارۀ زندگیاش میایستد و سرانجام مرد زندگی خود را یافته و با تمام مخالفتها تصمیم به ازدواج با وی میگیرد.