کلاغها مهربان هستند، مهربان و تنها
پرندگان - داستان / دوستی - داستان / کلاغها - داستان
روزی از روزها کلاغ مهربان و تنهایی به دنبال یک دوست میگشت. او ابتدا خواست با یک گل و سپس یک مترسک و یک کلاغ دوست شود، اما هیچیک از آنها با او دوست نشدند و کلاغ همچنان تنها بود. اما کمی بعد متوجه شد که در تمام این مدت دوستی داشته که همراهش بوده ولی متوجهش نبوده، آن دوست یک سنجاقک بوده است. کلاغ آن دوست را از دست داد ولی با دقت در اطراف و دوستاناش، از آن پس هیچگاه احساس تنهایی نکرد.