من از قورباغهها میترسم: بر اساس خاطرات محمدعلی ضیاءقاسمی
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - شهیدان - سرگذشتنامه / شهیدان - ایران - بازماندگان - خاطرات / ضیاءقاسمی، محمدعلی، 1345 - خاطرات / شهیدان - ایران - یزد - بازماندگان - خاطرات
ضیاء قاسمی به عنوان شاهدی عینی، از شهدای زیادی برایم نوشت. خودش هم بارها تا مرز شهادت پیش رفت. نکته جالبی که صداقتش را بیشتر نشان میداد و کمتر فرماندهی به اقرارش حاضر میشد؛ این بود که بارها در یادداشتهایش اعتراف کرده بود از چیزی ترسیده است. ترس در ذات او مثل هر انسان دیگری وجود داشت؛ ولی این به آن معنا نیست که شبهای عملیات را تجربه کردن، در دل دشمن نفس زنان جنگیدن، روی میدانهای مین بی محابا دویدن، رنگ خون و ضجه و فریاد یاران را بارها دیدن و هزار کار جسورانهی دیگر، کاری آسان است. گاهی قورباغهها هم برایش کُرکُری میخواندند؛ ولی ضیاء تا آخرین روز جنگ ایستاد.