حکایت بازرگان و جواهر و چند قصه از کلیله و دمنه
داستانهای فارسی - قرن 14 / کلیله و دمنه - اقتباسها
کتاب حاضر، مجموعهای از حکایتهای برگزیده از کتاب کهن کلیلهودمنه است که با بیانی روان بازنویسی شدهاند. در داستان «بازرگان و جواهر» میخوانیم:« پس از رنجانیدن جانوران و کشتن مردمان و کبر و خشم و خیانت و دزدی احتراز نمودم و فرج را از ناشایست بازداشت، و از هوای زنان اعراض کلی کردم. و زبان را از دروغ و نمامی و سخنانی که از آن مضرتی تواند زاد، چون فحش و بهتان و غیبت و تهمت. بسته گردانید و از ایذای مردمان و دوستی دنیا و جادوی و دیگر منکرات پرهیز واجب دیدم، و تمنی رنج غیر از دل دور انداختم، و در معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب بر سبیل افترا چیزی نگفتم».