یاد خدا = Recalling god
قطعههای ادبی انگلیسی
مجموعة حاضر، حاوی 2 داستان کوتاه با عنوانهای «یاد خدا» و «فرشتة بیکار» است که مضمون آنها خدا و سپاسگذاری از نعمتهای او است. این داستانها، با ترجمة انگلیسی و تصاویر زبیا آورده شده است. «یاد خدا»، داستان پسر کوچکی به نام «تامی» است که به تازگی صاحب یک برادر شده بود و مدام به پدر و مادرش اصرار میکرد که او را با برادرش تنها بگذارند. پدر و مادر میترسیدند که تامی هم، مثل بیشتر بچههای چهار ـ پنج ساله به برادرش حسودی کند و به او آسیبی برساند. بالاخره پدر و مادرش به او اجازه دادند، تامی به اتاق نوزاد رفت. صورتش را به روی صورت نوزاد گذاشت و به آرامی گفت: «داداش کوچولو، به من بگو خدا چه شکلیه؟ من کمکم داره یادم میره!».