ماجراهای باباحسین
داستانهای فارسی - قرن 14
موضوع داستانهای حاضر، اجتماعی است. سالها پیش در روستایی دورافتاده از روستاهای تربت حیدریه، زنی به نام «ربابه» با فرزندانش زندگی میکرد. «ربابه» همسر خود را از دست داده بود و از طریق مامایی و فروش گیاهان دارویی امرار معاش میکرد. «حسین» و «نازی» دو فرزند وی بودند. «حسین» وقتی به دوران نوجوانی رسید، با پولی که مادر به وی داد، به کاسبی روی آورد و پلههای ترقی را پیمود. پیشرفتهای او موجب حسادت خان شد و خان دردسرهایی برای «حسین» ایجاد کرد، امّا با زیرکی «حسین»، دردسرها به پایان رسید. بعد از سالها، «حسین» برای انتقام از خان به دلیل کشته شدن یکی از اقوامش، از روستا متواری میشود و همراه خانواده به مشهد نقل مکان میکند. او اینبار، به دلیل فعّالیتهای انقلابی به دست ساواک بازداشت میشود و علاوه بر خودش، در زندگی خواهرش «نازی»، مادرش، همسرش «فاطمه» و فرزندش «جواد» تغییراتی را به وجود میآورد.